یه روز بد
عزیزدل مامان دیروز اصلا روز خوبی نداشت از اول صبح که انگشت شصتش موند لای در کلی گریه کرد بچم
یکی دو ساعت بعدش هم که داشت با ماشینش بازی میکرد افتاد دیگه اینقدر گریه کرد حال نداشت
الهی مامانش فدای اون اشکای معصومش
ولی غروبش بردم پیش باباجونیو مامان جونیش یه دل سیر خندید کلی هم خندید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی